یه بار به مامانم گفتم مامان یه ده تومن بده برم گوشیمو درست کنم مامانمم گفت ندارم!(تو دلشم گفت دارم نميدم بله همچين گوشاى شنوايى دارم)منم لجم گرفت و یه روز که خونه تنها بودم رفتم خونمونو گشتم و بالاخره تو لوله بخاری!!یه تراول پنجاهی پیدا کردم و برداشتمش.چند روز گذشت و مامانم فهمیدو همون اول اومد پیشم و پرسید پولامو تو برداشتی؟!منم گفتم نه پولای خودم بود ،بابا که گفت که مال اون نیست توهم که گفتی پول ندارم منم گفتم حتما مال منه!!رفتم باهاش گوشیمو درست کردم.مامانمم کف کرد هیچی نتونست بگه فقط با ملاقه زد تو سرم دور سرم ازون ستاره ها پیچید!!!
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آمار سایت